ساعت حدود 3 و نیم شب بود...

بیشتر از 20 ساعت بود که نخوابیده بودم. شب قبل تقریبا تا صبح بیدار بودم و تنها 4 ساعت توانسته بودم بخوابم. و عجیب تر آن که خواب مرا نمی برد!

چراغ را خاموش کرده و در اتاقم دراز کشیده بودم. از این شانه به آن شانه می چرخیدم. صدای صفحه کلید لپ تاب خبر از آن می داد که در اتاق تنها نیستم. خواهرم روی صندلی نشسته بود.

شاید همبن موضوع باعث می شد که نتوانم بخوابم. شاید هم حجوم افکار و ایده ها خواب را از چشمانم ربوده بود. شاید هم هردو.

ناگهان فکر عجیب و ظاهرا بی معنی ای در میان افکار مغشوشم به آرامی روشن شد! enlightened چیزی شبیه به یک فیلم کمدی.

ابتدا می خواستم نادیده اش بگیرم. اما عجیب و بکر بودنش وادارم کرد که از جایم برخیزم. چراغ اتاق را روشن کردم.

قبلا در جایی شنیده بودم که بهتر است تمام ایده هایی که از ذهنتان می گذزد را یادداشت کنید. قلم و کاغذ را برداشتم و شروع کردم به نوشتن:

در زمان وقوع یک حادثه دردناک و ناگهانی مانند پرت شدن از ارتفاع ( که در فیلم ها و احتمالا در خواب دیده ایم ) ناخداگاه فریاد برمی آوریم : نـــــــــــــه...!

داشتم با خودم فکر می کردم چقدر جالب می شد اگر ( مثلا در یک فیلم کمدی ) شخصیتی خاصی بود که به جایش می گفت: خــــــــــیــــــــــر...!!!! indecision

آخر از نظر لغوی مترادف هستند دیگر! اما گاهی استفاده از یکی به جای دیگری در نظر ما عجیب می آید.

و جالب تر آن که لغت "خیر" به معنای خوبی و نیکی هم هست! شاید واقعا باید همیشه به جای "نه" بگوییم "خیر".

البته نه برای این که مودبانه تر است. بلکه چون با این کار "منفی" را به "مثبت" تبدیل خواهیم کرد! یا بهتر بگویم؛ به قول قدیمی ها: ان شا الله که خیر است.

نه مثل بعضی ها که ناشکری کرده و می گویند: خدایا چرا من؟ آخر یکی نیست به این آدم ها بگوید: خب پس کی؟!

اینگونه بود که این پست شکل گرفت. یادداشت ایده ها را جدی بگیریم!