مردم دروغ بزرگ را زود تر از دروغ کوچک باور می کنند، و اگر دروغی را مکررا تکرار کنید، دیر یا زود باور خواهند کرد!
"آدولف هیتلر"
مزایای قرنطینگی
می دانم که این روز ها بیش از پیش دلتنگ عزیزانتان هستید. و می دانم که بیش از حد در خانه ماندن هم برای آدمیزاد اصلا جایز نیست و عوارض شدیدی همچون ترکیدگی حوصله را با خود به همراه دارد.
اما از حق نگذریم، این دوره جولان ویروس اسمش را نبر بی فایده هم نیست. نمونه اش همین وبلاگ نویسی من. یا همین فرصت طلایی جهت مطالعه نخوانده ها و تماشای نادیده ها که کم نیستند.
فی المثل خود این ینده مدت مدیدی بود که قصد داشتم مبادرت کنم به تماشای مجموعه تلوزیونی "مدار صفر درجه" اثر بسیار زیبای "حسن فتحی".
تعریفش را زیاد شنیده بودم اما فرصتی برای راستی آزمایی این همه تعریف نمی یافتم. تا این که با شیوع اسمش را نبر، عیش عیدانه مان طیش شد و همچون سایرین به ناچار خانه نشینی اختیار کردیم.
بالاخره برای گذران این روزگار تلخ تر از زهر هر کس به قسمی خود را سرگرم می کند. من نیز به نوبه خود از این قائله مستثنی نبودم. بنابراین تصمیم به بارگیری مجموعه نام برده از شبکه جهانی گرفتم.
مدار صفر درجه
نسل پشت نسل می آید و ما جماعت [ ایرانی ] همچنان در نقطه صفر، در مدار صفر درجه، متوقف شده ایم.
" دیالوگی از سریال مدار صفر درجه "
این مجموعه تلوزیونی را از هر حیث زیبا و بی نقص می دانم. بی دلیل نیست که مردم بار ها و بارها تقاضای پخش مجدد آن را داشته اند.
البته به جز در یکی دو مورد که بنده فکر می کنم اگر ترتیب وقابع کمی پس و پیش می شد بهتر بود.
اما در کل داستانی بسیار زیبا با لایه های مختلف تاریخی،سیاسی، درام و فلسفی داشت که به زیبایی در هم آمیخته شده بودند.
چنین ترکیب هنرمندانه ای به نظر بنده در سینمای ایران ( به خصوص در این زمان ) بسیار نادر است.
اما مهم ترین مسئله در قسمت آخر این سریال اتفاق می افتد. جایی که اسناد جمع آوری شده توسط دایی سارا آستروک توسط حبیب به او می رسد. اسنادی که از یک دروغ بزرگ پرده برداری می کنند.