خواهی بشوی شاخص، رسوای جماعت شو!

البته نه به این شوری شور که من گفتم. اما به هر حال شرط تمایز این است که به قول شاهین کلانتری راهت را از گله جدا کنی.

گله درواقع همان جماعتیست که میگویند باید همرنگش شوی. همان جماعتی که از رسوایی می ترسند و سکوت می کنند.

اما منظورم از رسوایی این نیست که شما هم بشوید لنگه ی شاخ های اینستاگرام. به عقیده من این خودش نمونه بارز همرنگ جماعت شدن است.

این روز ها همه سعی دارند با تقلید از گنده لات های اینستاگرام سری توی سر ها شوند. ابدا پیشنهاد نمی کنم که شما هم وارد این بازی کثیف شوید.

اصلا بگذارید یک خاطره برایتان تعریف کنم.

 

دوستی که از یادم نمی رود

حتما شما هم روخوانی های زنگ فارسی را به یاد دارید. همان روز هایی که ناغافل معلم صدایمان میزد که فلانی، ادامه اش را بخوان.

آن وقت بود که ناگهان از اعماق رویا هایم بیرون کشیده می شدم و به خطوط بی معنی کتاب می نگریستم. چند لحظه اول اصلا خواندن یادم می رفت.

وقتی به خودم می آمدم که همه داشتند به من نگاه می کردند و می خندیدند. اینجا معلم می گفت: چرا خط نمی بردی؟ و یک منفی خوشگل در دفترش به جلوی اسمم اضافه میکرد.

البته آن منفی خیلی زود پاک می شد. چون ناسلامتی من شاگرد زرنگ کلاس بودم. فقط گاهی کمی حواس پرت می شدم. بگذریم...

یادم می آید در آن دوران همکلاسی ای داشتم که اگر برایش روی حروف کسره نمی گذاشتی خودش نمی فهمید که باید آن را با کسره بخواند.

مثلا اگر در متن آمده بود که "ما درختانِ زیبا را دوست داریم" او می خواند: ما درختان، زیبا را دوست داریم.

آن وقت ها همش با خودم فکر می کردم: "چرا او نمی فهمد؟! این که خیلی ساده و واضح است. چرا اشتباه می خواند؟!"

اما حالا هر وقت که خودم موقع مطالعه همان اشتباه را مرتکب می شوم فورا به یاد او می افتم. اشتباهش وجه تمایزش یود.

اگر از رسوایی می ترسید و به اشتباه خواندنش ادمه نمی داد اکنون ینگونه در یاد من نبود. فقط مثل بقیه یک تصویر مبهم بود.

پس اگر می خواهید متمایز باشید باید کمی دیوانه شوید. یعنی ترس از رسوایی را رها کرده و کمی بیشتر گند بزنید!